غرورت نمیزاره برگردی؟
میدونم...
جوابمو نمیدی؟
میدونم...
سکوت کردی؟
میدونم...
محلم نمیزاری؟
میدونم...
دستاتو بهم نمیدی؟
میدونم...
میرسه اون روزی که میخوای برگردی
تلفن رو برمیداری
زنگ میزنی...
بوق
بووق
بوووق
برنمیدارم...
عصبی میشی
فحش میدی
با خودت میگی کلاس گذاشتم...
روز دوم زنگ میزنی
بوووق
بووووق
بوووووق
برنمیدارم...
با خودت میگی غلط بکنم دیگه بش زنگ بزنم...
از جلو کوچمون رد میشی
میبینی حجله یه بنده خدایی رو زدن سر کوچه
دلت میسوزه...
میگی بیچاره جوون بوده
میای نزدیکتر و میبینی
جوان ناکام...
عه!!
اینکه منم بلخره برگشتی
ببخشید
نمیتونم جلو پات بلند شم
آخه زیر خــــــــــاکم!
دیدی همه چیزم خاک شد؟
عشقم!!!
چقد خوشگل شدی...
مشکی چه بهت میاد
کاش زودتر میمردم
عه...گریه نکن دیگه
التماس میکردم...
میگفتم نرو...
روزای بعدش یادته؟؟؟
التماس میکردم برگردی...
گریه نکن
آخه نمیتونم اشکاتو ببینم...
آخه زیر خـــــــــــــاکم....
آخه نمیتونم بلند شم
چی دارم میشنوم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
التماس میکنی برگردم؟؟؟؟؟
عشقــــــــــــــــــــــــــــــم
آروم باش!
"غرورت " نذاشت که زودتر برگردی!!!
ارسال نظر برای این مطلب
درباره ما
سلام عشقم این وبلاگ رو ساختم تا حرفای دلمو بگم درد دلامو ، غم هامو اینجا بنویسم تاروزی که تو برگردی پیشم خواهم نوشت... عاشقانه دوست دارم حسم فقط دوست داشتن نیست یه حس عجیب که خیلی فراتر از دوست داشتنه سی ام شهریور اخرین دیدارمون بود به قول خودت روز وداع ولی برای من روز وداع نبود بیشتر از همیشه عاشقت شدم و برای رسیدن زندگی میکنم فقط و فقط برای تو زندگی میکنم
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت
کدهای اختصاصی